گذر عمر

pace of life
زمان در گذر است و ما اسیران زمانیم والله دیروز و امروز لحظه ای بیش نیست نزد پروردگار
« بسته ی عمر »در قسمتی از کتاب کیمیاگر، پائولو کوئلیو ،می نویسد: وقتی خواستیم برای رسیدن به مصر از دل صحرا عبور کنیم کیمیاگر گفت: شترت را بفروش و اسب بخر .گفتم چرا ؟ گفت: شترها خیانتکارند!! تا آخرین لحظه راه می روند و ناگهان و بی خبر از پای در می آیند اما اسب خستگی اش را در طول مسیر گوشزد می کند و سوار، متوجه می شود که باید به اسب استراحت بدهد و آن را تیمار کند .

در سفر زندگی ، تن ما ، همان شتر است .تا شصت سالگی ، فکر می کنیم همان جوان بیست ساله و چابک و چالاکیم وخستگی ناپذیر . صبح تا شب مدرسه و اداره و …باور نمی کنیم این بدن توانایی قبل را ندارد وخیلی زود صاحبش را تنها می گذارد و می افتد.
چه بسیار دوستان و بستگانی را سراغ داریم که شاد و سرحال و قرص و محکم بوده اند و ناگهان بی هیچ عارضه و دلیل، جان به جان آفرین تسلیم کرده اند . بی هیچ هشدار و بی هیچ بیماری.یادمان باشد ،مرگ با شیپور و بوق و کرنا نمی آید پیامک اتمام بسته هم ارسال نمی کند.امشب قبل از خواب کمی دقیق تر در آینه نگاه کن ، تو آن آدم ده سال پیش نیستی .اینقدر از تنت کار نکش .اینقدر روح و روان را در معرض چالش قرار نده .هر چه درآمد بیشتر ، هزینه ها هم بیشتر . این جملات را به خاطر بسپار :هشتادسالگی ات را ببینی ولی دومیلیارد کمتر داشته باشی بهتر از آن است که در شصت سالگی ده میلیارد برای وارث به جای بگذاری !چند جمله ی آخر را چندبار بخوان و اندیشه کن .این قافله ی عمر عجب می گذرد دریاب دمی که با طرب می گذردساقی،غم فردای حریفان چه خوری؟پیش آر پیاله را که شب می گذرد.

Rate this post

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *


The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.