نوستالژی (به فرانسوی: Nostalgie)، خاطرهانگیز، یادمانه یا دریغ پنداشت، یک احساس غمانگیز همراه با شادی به اشیا، اشخاص و موقعیتهای گذشته است.آرزومندی عاطفی و احساس گرمی نسبت به موقعیتی در گذشته که از جنبههای اصلی آن دلتنگی شدید برای زادگاه است. (نُ لُ) (اِمص) دلتنگی به سبب دوری از وطن یا دلتنگی حاصل از یادآوری گذشتههای درخشان یا تلخ و شیرین. برخلاف قدیم که دریغ خوردن برای گذشته نوعی بیماری تلقی میشد، ظاهراً امروز اغلب معتقدند این احساس نتایج بسیار مثبتی برای فرد به همراه دارد، هیجان و همزمان وقار را افزایش میدهد، عزت نفس و ارتباطات اجتماعی را رشد میدهد، با ایجاد ارتباط بین گذشته و حال به زندگی معنی میبخشد و با احساس مرگ مقابله میکند.هر انگیزشی از طریق حواس چندگانه میتواند ما را به جایی برگرداند که خاطرهای از آن داریم، ولی پس از بروز این اتفاق تصور این که لزوماً گذشته بهتر از حال بودهاست و امروز اوضاع به خوبی قدیم نیست، نوعی انحراف و کژکاری در مرکز پردازش عواطف در مغز است.

واژهشناسی
واژهٔ نوستالژی از دو واژهٔ یونانی ساخته شدهاست: nostos که به معنی «بازگشت [به خانه]» است و algia که معنی «رنج/درد کشیدن» میدهد.علیرغم ریشههای یونانی، این عبارت در یونان باستان شکل نگرفت، بلکه محصول تلاشهای تحقیقی یوهانِس هوفر است که علاوه بر نوستالژی، دو واژهٔ دیگر نیز برای بیماریای که کشف کرده بود پیشنهاد نمود: مونومانی (به فرانسوی: monomanie) و فیلوپاتریدومانی (به فرانسوی: philopatridomanie
پیشینه
نخستین بار یک پزشک سوئیسی به نام جوهانس هوفر در مقالهای که برای توصیف حالات روحی دو بیمار منتشر کرد، واژه “نوستالژی” را ساخت و به کار برد. این مقاله دقیقاً در تاریخ ۲۲ ژوئن ۱۶۸۸ نوشته شده بود. یکی از بیماران دکتر هوفر، دانشجویی از شهر برن بود که به «بازل» آمده بود و بیمار دیگر این پزشک یک خدمتکار بود. هر دوی این افراد پس از بازگشت نزد خانوادهٔ خود کاملاً بهبود یافتند. در عین حال، مواردی از بیماریها و اختلالات هم در میان نظامیان سوئیسی که در خارج کشور خدمت میکردند، مشاهده میشد، در ابتدا تصور میشد که شاید حالات روحی – بدنی این سربازان به علت یک مسئله فیزیولویک یا ناشی از سفر به مناطق با ارتفاع کمتر باشد. پزشکان سوییسی تصور میکردند نوستالژی نظیر سرماخوردگی یک بیماری قابل درمان است که زالو انداختن، مصرف تریاک و سفر به کوههای آلپ در سوییس میتواند نشانههای آن را درمان کند. همانطورکه امروز ژنتیک در پی کشف کدهای اصلی وراثت انسان است، پزشکان آن دوره نیز در پی کشف علت اصلی بیماری انسان بودند و از جمله یکی از پزشکان معتقد بود نوستالژی خودبیمار انگاری قلب (هیپوکوندری کاردیاک) است و علت العلل تمام ناخوشی و کسالتهای انسان است. این تشخیص نوستالژی را از یک بیماری درمان پذیر به شر قرن و درد گذر ناپذیر بشر تبدیل کرد تا حدی که برخی پزشکان نشانههای سل را نیز مربوط به نوستالژی دانسته و با درمان نکردن بیماران باعث مرگ آنها شدند.
این واژه مدتها برای توصیف یک بیماری به کار میرفت ولی از اوایل دوران مدرن در غرب یعنی از دوران رمانتیک اهمیت بسیاری پیدا کرد و برای توصیف حالات شخصیتها در ادبیات این دوران به کار رفت.
نوستالژی و فیلسوفان
گرچه نوستالژی در ابتدا یک اصطلاح پزشکی بود ولی به زودی توجه فیلسوفها را هم به خود جلب کرد. هالر در مورد آن مقالهای در دانشنامه Diberot نوشت. روسو شرح داد که چگونه یک ملودی میتواند به صورت همهگیر برانگیزاننده میل شدید بازگشت نوستالژی در میان سربازان سوئیسی شود. کانت باور داشت که نوستالژی یک بیماری ناشی از تبعید نیست، بلکه فقر مسبب آن است و دارایی و موفقیتهای اجتماعی میتواند آن را از بین ببرد.
یک قرن پس از چاپ مقاله «هوفر»، بین سالهای ۱۷۸۹ تا ۱۸۱۵، شرایط بهگونهای شد که تعداد مهاجران و سربازان دور از وطن به شدت افزایش یافت و تعداد موارد بیمارانی که در ان زمان «بیماری نوستالژی» برای آنها تشخیص داده میشد چند برابر شد. اما در این زمان پزشکان و به خصوص پزشکان ارتشی، تجربه بالینی بیشتری پیدا کرده بوند. آنها به تجربه آموخته بودند که چگونه این اختلال را تشخیص دهند و آن را روان درمانی کنند و به این وسیله یک یادآوری خوشایند خاطرات گذشته را در بیمارانشان ایجاد کنند. «بارون پرسی»، یکی از این پزشکان مینویسد: «درمان این بیماری باید روحی و نه دارویی باشد، تجربه نشان دادهاست که تجویز دارو جز بدتر کردن علایم کار دیگری نمیکند.» پس از سال ۱۸۳۰، سبک و سیاق کار پزشکان تفاوت بسیار پیدا کرده بود، آنها برای تشخیص و درمان بیماریها از آسیبشناسی و کشف میکروارگانیسمهای مسبب بیماریها بهره میبردند. اما مسلماً نه اتوپسی و نه میکروسکوپ نمیتوانست کمکی به تشخیص و درمان بیماری افرادی کند که وسواس فکری زیادی برای بازگشت به زادگاه داشتند.